اگر قلبت نلرزید

By • Apr 13th, 2018 • Category: وبلاگ

اگر قلبت نلرزید…
اگر بغضی راه گلویت را نبست…
اگر اشک بر گونه هایت نلغزید…
مرده ای و فقط نفس میکشی…
اندوه دوما، کشت ما را…
مردگانی زنده ایم!
گاهی مرده ایم و خیال میکنیم که زنده ایم، زیرا زندگان هرگز از رنج دیگران بی تفاوت نیستند، هرگز بر اندوه کسی، شادمانی نمیکنند.
انسان زنده، هم نوع اش را دوست دارد، اگر کمک بخواهد به کمک اش میرود.
انسان زنده، منفعل نیست، چوب نیست، درخت نیست، دیوار و آهن نیست، سرشار از احساس است.
دوست دارد و میخواهد دوستش داشته باشند، گاهی بخاطر کسی که دوستش دارد، از خودش میگذرد. بخاطرش به آب و آتش میزند، خطر میکند!
هرگاه فریادی مظلومی را شنیدیم و گوش هایمان را کر کردیم، هر زمان عشق و شعله های گرما بخشش، در وجودمان خاموش شد و ضجه و فریاد زنی، آن سوی دنیا، بی قرارمان نکرد، هنگامی شنیدیم و دیدیم ظالمی افسار گسیخته مردمان را میدرد و ما قلبمان نلرزید، از فغان مادر کودک مرده و زن بیوه شوی از دست رفته، اشک در چشمانمان حلقه نبست، شک نکن آن زمان مرده ایم و نمیدانیم!
علایم حیات، تنها نفس کشیدن و نبض داشتن و پلک زدن، نیست، وقتی زنده ای که اندوه کسی، آزارت دهد، شب راحت نخوابی و غصه ای سنگین در دلت لانه کند، وگرنه مرده ای و فقط در خاک نیستی!
خودت را محک بزن، با علامتهایی که گفتم، شاید سالهاست که مرده ای!

کتایون محمودی

Comments are closed.