I will not be mourning for you, Dear Hossein!
By Admin • Nov 8th, 2013 • Category: وبلاگمن برای تو عزاداری نمی کنم یا حسین
حسین جان، در کشوری که آزادگی را به دخمه های نامردمی فرو فشرده اند، من چرا برای تو گریه کنم؟ پس من نه برای زخم های تو بل برای همین آزادگیِ محبوس در دخمه های شقاوت می گریم. در کشوری که بدیهی ترین مقدمات انسانی را به لجنِ بد بوی عربده های بی ادبی آلوده اند، من چرا برای تو بگریم؟ گریستن برای تو، یعنی ندیدنِ شمرها و خولی ها و یزیدهای این زمان. و من، حتماً جفا کار خواهم بود اگر یزیدیان این روزهای سرزمینم را رها کنم و به کینه توزی آنانی خیز بردارم که قرنها پیش بر تو و اهل تو بلا باریدند؟حسین جان، باورکن کربلا همینجاست. ما اینجا به دست کسانی کشته و غارت و زندانی می شویم که فریاد اسلامخواهی و صدای غلیظ قرآن خواندنشان گوش ما و گوش فلک را کر کرده است. به این نتیجه رسیده ام که ای حسین عزیز، دشمنان خونی تو، حداقل به مختصاتی از جوانمردی پای بند بودند. دشمنان تو ای حسین بزرگ، هرگز به ناموس تو دست نبردند. آنان برای ظاهر سازی هم که شده، اموال ربوده شده خویشانت را بدانان باز گرداندند و خود آنان را با عزت و احترام به موطنشان بازگرداندند. در اینجا اما بیرق بدوشان اسلامی، به ناموس و آبروی ما دست می برند و با ما آن می کنند که مطلقاً دشمنان تو با تو و با اهل تو نکردند.دیروز حسین جان، بانویی با چشمان گریان نزد منِ نوری زاد آمد و از روزهای تلخِ زندان خود گفت. این که در زندان و در شب ها و روزهای هولناکِ بازجویی به بدن او دست کشیده اند. چندی پیش نیز بانویی دیگر. که او را و دخترانش را برهنه برهنه کرده بودند. اینها را حسین جان بیفزای به هزار هزار کشته بی دلیل. و به اموال مصادره و غارت شده. و به آبروهای ریخته شده. و به عمرها و استعدادهای تباه شده. پس من با اجازه خودت، و برخلاف سالهای گذشته، برای تو عزاداری نمی کنم.آنجا که حاکمان ما، با فریب مردم و هدایت آنان برای عزاداریِ تو، گریبان خود را از مهلکه شقاوت بدرمی برند، ما چرا شمرها و یزیدها و خولی های دم دست را وا بگذاریم و به سراغ کسانی برویم که در خاطره های محو ما می لنگند؟ آنهم درست در حالی که اشقیای حیّ و حاضر، دمِ دست مایند و برای روفتنِ دارایی های فردی و جمعی ما بر طبل های ناکسی می کوبند. این بگویم و بگذرم حسین جان که اگر دشمنان تو به اسم اسلام، تو را و اهل تو را از دم تیغ گذراندند، اشقیای ما در لباس تو و جد تو و شجره ای که از تو برای خود آراسته اند، به برهنه کردنِ ما از اخلاق و مال و جان شلتاق می کنند. با این حساب حتماً با من هم رآی هستی که عزاداری برای تو، درست همان است که حاکمان شقیّ ما می خواهند. من صدای تو را می شنوم که از دل تاریخ فریاد بر می آوری که : حق مرا رها کنید و برای احقاقِ حقوق تباه شده خود خروج کنید و بر سر و سینه بزنید. پس من همین می کنم که تو می خواهی.
محمد نوری زاد
شانزدهم آبانماه نود و دو – مصادف با سوم محرم ۱۴۳۵- تهران