Letter to Hashemi Rafsanjani
By Admin • Aug 9th, 2009 • Category: وبلاگبسم الله الرّحمن الرّحیم
جناب آقای هاشمی رفسنجانی، با عرض سلام مجـد ّد بشــما و سلام دایم به پیشگاه بنده خوب خدا مــحمـدّ (ص) واهـل بیت او، از اینکه در خـطبه های نماز، تا حدودی موجب تسّــلی داغدیگان حوادث اخیر و روشن کردن مواضع خودتا ن ، بویژه آزادی اسیران بیگــناه و زیر شکنـــجه ، اشاره کردید و هـم ازاینـکه درطول خطـبه ها یتان بتحبیب و تعـریف رهبر نـــپرداخـتــید، سپا سگذارم. ولی هــمانطور که ملاحـظه فرمـــودید، گوشهای نصــیحت پذیـر این حاکمـــان را، غـرور قدرت و محرومیـّت از الطاف الهـــی کـرّ کرده وچـشمانشان نیز قادر بدیدن امواج خـروشان مردمی در داخل و خارج ایران، نیست. خداوند در قرآن کریم، خطاب برسول گرامیش میفرماید، که ای پیا مبر تو این گروه کور و کررانمیتوانی هدایت کنی و بیهوده وقت خودرا تلف مکن،حتی آنهائی راکه آرزو میکنی.
دیروز دنیا شاهد حرکت یکپارچه ایرانیان، برای حمایت از هـموطنا نشان، در چنان نظم وقا ری بود ، که همه را به تعـجـّب و تحسین وامیداشت و بازهم هزار افسوس که این کور دلان و کورچشمان، چنین احساسات پاک، وحدت و انساندوستی مردم ایران را، که صرفا در سایه خود جوشی و انگیزه عدالت و آزادیخواهی است، بتحریکات و دســیسه های خارجی نسبت میدهند!
جنایتکارانی که بنام دین ونایب خدا ورسول، درقرن بیست ویکم، روی چنگیـز و هـیتلـر را سفید کرده اند، مردم از جان گذ شــته و بیدار درون ایران را، خـس و خاشاک خوانده وهزاران هزار، نوابغ علـمی، هنری، فلســفی و هـمه اندیشمندان ایرانی را، که ببرکت نیروی دافعه ، سوء مدیریت و ظـلـم اجــتماعی، از آشیانشان آواره کرده اند، تحریک شده های قدرتهای خارجی مید انند. این حاکمان دروغگو ودزدان و فاقدان احساس وارزشهای آدمی، چه افتخاری دررهبـری ملّـتی که چنین تحـقیرش میکنند، برای خود میشناسند.
جناب هاشمی، شماخوب میدانید که درقرآن و دیگرکتب آسمانی، پیامبران خادمان ونصیحتگران مردم بودند، نه حاکم ونه رهـبر. این القاب فرعونی را ، پـیـروان شـیطان و فـرعون، برای ریا ست و کیاست و برده سازی، از بندگانی که خداوند آزادشان آفریده، و درقـبول کفر وایمان مختارشان کرده وحکم داوری در اختالا فات و اعمالشان را ، بقیامت و خودش واگذار کرده، در جامعه رواج میدهند. هـیـچ پیامبری حتی دعوی هدایت مردم را نداشته، مسئو لـیتهایشان در حدّ ابلاغ بوده و کوچکترین سلـطـه ونیابت و وکالــتی برمردم نداشــته و صا حب زندان و شــکنجه گاه نبودند. آنها اکثرا” مورد مسخره و آزار و شکــنجه و یا اســیر زندان فرعونیان و طاغیان عــصر خود بودند. کاخ های زور و ظلم را، با اخلاق و مـحـّبت خراب میکردند، کا خ نشین نبودند.
یقــین، ایمانشان بود. ساد گی و صراحت، کلامشان و صداقت، اعمالشان . مردم را بفکر کردن و احترام به ارزشهای آدمی توجـهّ میدادند، بر دلهای مردم حکو مت میکردند و برای تصــمیم گیری در امور دنیایی مردم ، خود را محتاج اخذ بیعــت، حـتـیّ از پیرزنان و پیرمردان و معلولین جامعه، میدانستند. حافظ جان و مال و ناموس مردم بودند و نه مالـک آن. ازبردگان زمان خود، نمونه های عالی آدمیت و شــخـصّیت میساختند و نه اینکه با تطـمیع و تحمیـق مردم ، آنها را، بجای بند گی خدا به برد گی و اطاعت از خودشان بخوانند. و آخرین نمونه آنها مــحــمّـد (ص)، همان طـفـل یتیــم و فـقــیر و بیـخا نمان ، صـحرای حجاز بود که در چهل سالگی از کوه سرازیر شده و بکمک زنی پیرتر ازخودش و مـشــتی مردم آواره وبردگان فقــیرترازخود ش(بلا ل وسلمان و یاسروعـمـّا رو………) و دیگر اصـحاب با وفایش ، در سر زمینی که بقول قرآن توان هیـچ کشت و زرعی را نداشت، در چنان زمان کوتاهی، چنین انسانهای متعالی را تربیت و چنان تمـدّن بزرگی را نشاء و آبیاری کرد. آنها در میان مردم بودند. برزمین لخت میخوابیدند ( پیامبر امام علی را لقب ابوتراب بود).پیامبر و یارانش اکثراّ غذای کافی نداشــتند. چه کسی باور میکند، کسانی که برای حفا ظت خودشان اینهمه پلیس آشکاراو نهان و صدها هزاربســیجی و ما مور ضد شورش مهـّیا کرده اند ، تا در چنین روزها ئی مردم بیگناه را تکه پاره کنند، میخواهند اسلام ناب محــمـّدی و حکومت عـدل علی را در ایران پیاده کنند.
آقای هاشمی، بنظر شما، که ریاست شورای مصـلحت و آقایانی که در شورای خبرگان مسئولیت دارند، آیا به پیـروی از کلام خدا، که میگوید “اما نات را بصاحبان و لایقان بسپارید”، فردی بیسواد، کینه توز، دروغگو، دزد آراء مردم، بیمار جـسمی و روانی ، قا تل مردم و معتاد به داروهای مخـدّر و ضد درد، شایـسـته ترین فرد برای اما نتدا ری انقــلابیست که سی سال قـبل بساط د یکـــتاتـوری شاهنـشاهی را بر چیده؟ آیا اوضاع امروز ایران دیکتاتوری تر از نظام شاه نیست؟ آیا اینها نمیدانند که اگر بخواهند از ایران زندان بزرگی بسازند وهفـتاد میـلیون نفـر را زندانی ویک میلیون بســیجی را زندانبان کنند، اگر نه هـفـت صد نفـر از نخـبگان، بلکه هـفت هزار و هفـتاد هزارنفر از زنان و مردان آزادیخواه را نابود کنند، قادر بادامه حکومت براین مردم نیستند؟ درست است که مرزها حدود کشورها را تعیین میکند، امّا مرزهای آدمیتّ، بخاک ایران محدود نمیشود. اگرخا نواده ندا حق گریه کردن برگورعـزیزشان را در ایران ندارند، تصـویر اودرپیشاپیش حرکتهای آزادیخواهی درحرکت، و مجـسـّـمه او، که کمترازسی روز پس ازشهادتش، بوسیله یک هنرمند امریکا ئی، درشما یل حـجاب اسلامی، تهــیهّ و این هفته در میدان بزرگ سانفرانسیسکو امریکا، که یکی از بزرگترین زیارتگاهای توریستی جهان است، نصب میشود.
جناب هاشمی، باین حـضرات، که در زیر القاب پوشالی که برای بقاء حکومت وحیات فساد آلود وغیرمسـئولانه خودشان، با دروغ و تزویـروشـستشوی مغـزی، مردمان ساده اندیش را درخیابانها ویا نمازهای وحدت آفرین بدادن شـعارهای “مرگ بر امریکا” ترغـیب میکنند، بگوو بیا موز که اولا” مسلمان برای کسی آرزوی مرگ نمیکند بعلاوه امریکا، یک قاره بزرک، باقریب ســیصدمیلیون جمعـیت، مرکبّ ازهمه ملتّها ورنگها ونژادها، ثروتمندترین، پیشرفته ترین وجدیدترین تمّــدن جهانـست ومنهای بعضـی ازبرنامهای سیاست های خارجی ویا گنگـهای سرمایه داری، مردم امریکا پرتلاش ترین ، ساده ترین و صادقترین درکارشان و پذ یرا ترین سرمایه های علمی وما ّدی و معنوی جهانند. در قریب سـیصد سال چنین تمدنی را سا خته اند. منهای معدودی که باسلام و مسلمین فحاشی میکنند، مردم برای اسلام وتمدن اسلامی احترامی خاص قائلـند، هرسال صدها نفرازمســیرقرآن وزندگی درکنارمسلما نان اسلام میآورند.. مولانا جلال الدّ ین را، که ما فقط بایرانی بودنش مینازیم، قرنها پس از مرگش، برنده جایزه ادبیات سال میشنا سند ، به یک زن وکیل مسلمان و ایرانی، جایزه نوبل میدهند. هزاران دانشمند و مـخترع ایرانی، بدون رعایت دین ویا باور سیاسی شان، در پیشرفته ترین دانشگاهـها، مراکز تحـقیـقاتی و سـطوح بالای مدیریت و برنامه ریزی این قاره کار میکنند. برای اولین بار، در جائی که هنوز هم آثار جاهلیـت نژاد پرستی بچشم میخورد، یک سیاه افریقا ئی مسلمان زاده بودنش را نفی نکرده و برده زادگی همسرش را با افتخار از ســطح رسانه ها اعلام میدارد و در جریان اجرای سوگند برای ورود بکاخ سفید، رنگ پو ستش را و برداشتی که توده مردم ممکن است، از اسلام بعد از دوران آقای بوش داشته باشـند ،مانعی برای اصرار و متقاعـد کردن قاضی القـضات ، برای ذکر کامل نام او و مخالفت با حذف کلمه “حسـین”، نمی بیند. در پیام نوروزیش بمردم ایران، ودر کنفرانس جهانی در دانشگاه مـصر، با نام خدا، و تهنیت اسلامی “سلام” و با تکیـه بر آیات قرآن، با سـیمائی شاد و مـشــتی باز، لحـنی آرام، جهان اسلام و ایران را مخاطب قرار میدهد. شما را بخدا و قرآن سو گند میدهم که آیا این برده زاده سیاه امریکائی ، که نخـستین سالهای زندگیش را در میان مسلمانان اندونزی زند گی کرده (سالهای فرم گیری شـخـصـیـّت) وخود و خانمش ازجوانترین حـقوقـدانان فارغ الـتحـصـیل دانشگاه هارواردند، باخلاق “حـسـین” (ع) وآموزش قرآن عمل کرده و نام “حـسـین (ع)را دردنیا و داخـل کاخ سفید ودر ردیف روئسای جمهور امریکا، برای همیـشه تاریخ ضبط کرده، انسانی و اسلامی عـمل کرده اند ویا آنها که چهارده قرن است برای “مـظلومی” حـسـین (ع) اشک تمساح میریزند واز خون گلویش تغذ یه میکنند؟
شاید بازهم از موضع بدبینی بگوئید که او برای اهداف ســیاسی چنیـن گفــته است. آگر براستی چنین باوری دارید، چرا شما که خودتان را مبلـغ اسلام، صاحب قرآن و عا شق حـسـین (ع) میدانید، چنین نمیکنید. مگر قرآن بشما نمیگوید بدشـمن “سلام” کنید؟ مگر بموسی نمیگوید با لـحنی نرم وقابل فهم با فرعون سخن بگو، مگـر بمـحـمـّد (ص) نمیگوید، کافرحربی را در کنار خود جای داده تا کلام خدا را بشنود واورا سالم بجایگاهش بازگردان؟ آیا شما با مردم خودتان، با مسئولین ممالک اسلامی ویا روئسای جمهور اروپا و امریکاچنین میکنید؟ یا بخودتان اجازه میدهید تا آقای ” بارک- حسـین – اوباما” را، که بفـتوی شما، مسلمان زاده ایست که بمسـیّحت خود اقرار کرده، ” مرتدّ ش ” بخوانید ولابد جزایش را همان بدانید که من ازبیانش شرم دارم. اولا” این حکم را از کجای قرآن اســتنباط کرده اید؟ ثانیا” بفـرض اینکه او ایمان قــلبی اش چنین باشد، مگر مــســیحی مسلـمان نیست؟ مگر یهودی کافر است؟ مگر قرآن نوح و صا لح و ابراهیـم و هـمه پیامبران پیش و پس از او را مسلـمان نمیخواند. شما چه کاره اید که برای دیگران تعــین تکلیف میکنید و برای حیات و مرگشان تصمــیم میگیرید؟ آیا شما مریض باورهای موروثی نیسـتید وآیا بآ نچه میگوئید یقـین دارید؟
جناب ها شمی، از اطاله کلام پوزش میخواهم. شاید این پیام برای شما “زیره بکرمان بردن باشد” ولی میدانم که بهر حال سایرینی که که در حـدّ شما نیســتند این پیام را خواهند خواند. لذا این پیام برای شما اتمام حـجـّت و برای سایـرین صرفا” تذ کــّری است.
من از سال ورود بدانشکده طبّ تا امروز ، پنجاه سال است که بتـحـقیق و تدریس و درد شناسی و درماانشناسی و انسا ن شناسی مشغولم. هم بخاطر نوع کارم و هم علا قه ای که بمردم دارم هرگز از آنها جدا نبودم علاوه بر هـجـرت بامریکا وتو فیـق تماس با مردم کشورهای دیگر ودر ظرف چهل سال گذشــته( منهای دو سالی که در انقلاب بایران آمدم)، فرصــتی داشتم تا به بسیاری از کشورهای دنیا، نه فـقط برای سـیاهت، بلکه بعنوان بخشـی ازبرنا مه مردم شناسی، سـفر کنم. پس از انقلاب وهجرت دو باره بامریکا، فرصتی بود تابمطالـعه تاریـخ و مقایسـه ادیان مشغول باشم. ودر بیست سال اخیر بیشتر به قرآن شناسی پرداخــتم و تمامی قرآن را برای نخـسـتین بار بفارسی ترجمه و بصورت نوارهای صوتی، در یک پروژه پنج ساله پیاده کردم. این خود آموزی بهترین پروژه تحـقیقی من بود، چرا که حاصل این تحقـیق چندین ساله، برداشتهای از قرآن با مقایسه آنچه در کشورهای باصطلاح اسلامی و مسلمین بطور کلــّی شاهد بودم ، یک نا هماهنگی ودربخشــهائی تضا دّ کامل را روشن میکرد. واین مســئله در کشور ما، که اکثریت آن پیرو فرقه خا صّـی از اسلام اند بیشتر محسوس، ودوری از آموزشهای قرآن کاملا” بچـشم میخورد.
آنچه امروز برمردم ما میـرود نه ازضایعات انقلاب است و نه ازدست آوردهای آن . اینکه مردم ما، ظرف قریب صد سال، چند بار جنبش همگانی داشته ولی اکثرا” نا کام مانده اند، بواسطه خیانت یک فرد ویا خد مت فرد دیگری نبوده ، بلکه ریشه درباورهای خرافی وانحرافی ، دوری از آموزشهای قرآنی و پیروی از مذهب شرک است. درست است که اســتعمار خارجی، برای بهره برداری خود، موجدین اصلی این انحرافات ومذهب آفرینی ویا اســتحاله باورهای ماشدند ولی ما بودیم که بآنهاچنین فرصــتی را دادیم و میدهــیم. اشاعه این باورهای تقلـیدی، چنان جامعه ما را بیمار کرده که حــتیّ اتحاد و جنبشهای آزادیـخواهی مردم را نیز یا بخارجیان نسبت داده و یا زمینه بهره گیری بیشتر آنها را در تحکیم پایه های نفاق افکنی، درسـطح فردی میان همرزمان، ودرسطح وسـیعترمیان کشورهای هم کیش فراهم اورده و چه پیروی از این روش سبب شده تا ما خطا های بزرگان را،بدون درنظرداشتن عوارض، نبینیم.
برای مثال وقتی در روزهای اول انقلاب، اکثریتی ازدلسوزان این انقلاب ، ازجمله مرحوم بازرگان، اصرارداشتند که مردم برای نظام “جمهوری دموکراتیک اسلامی” رای گـیری کنند، خوب میدانستند که حذف “دموکراتیک” یعنی نادیده گرفتن هدفی که مردم برایش انقلاب کرده بودند. امّا چون آقای خمینی، هم درنوفل لوشاتووهم در روزهای اول انقلاب همه جا صـحبت ا زرای مردم میکرد
ومیگفت” میزان رای ملت است”، کســی باور نمیکرد که مرجـع تقـلـید و رهبرانقلاب دروغ بگوید. اماّهم اوکه پیشنویس وپس نویس قانون اساسی جمهوری را تایید کرده بود،نه تنها بعدا ّ با اضافاتی که منجر بقـهر و کناره گیری مرحوم طالقانی از خبرگان و مخالفت تنی چند از اعضای دیگر آن شد، مخالفت نکرد، بلکه درست یکسال پس از انقلاب، روزی که من خودم درجماران در کناربسـترش بودم، در مورد مناقــشه ای، در میان مسئولین، گفت ” اگر سی و پنج میلیون بگوید آری من میگویم نه ” از همـان روز من خانه او را ترک کردم و دیدم که اینبار، بیماری اخلاقی او از بیماری قلبی اش وخــیم تر واز حـدّ طبابت من خارج است.
آنروز اکثریت نمیدا نستند که چگونه به آرمانهایشان خیانت شده است وکسی در خیابانها راه پیمائی نکرد. چرا که جوانان ما در جبهه جنگ جهـل ، به برادرکشی وهمسایه کشی مشغـول بودند تاحاصلـخیز ترین استان ایران، خوزستان را، گورستان عزیزان ازجان گذشته ایران کنند و آنها که دور از جبهه ها، با چنین سیاستهائی مخالفت مـیکردند، دسته دسته در زندان اوین اعدام میشدند. وحا لا شما تعـجّب نخواهید کرد که شاگرد خلف او به پیروی ازهمان شیوه ها، ملت راچنین قلع و قمع وکشتار کند . اگر رهبر امروز رای بیست و چهار میلیون مردم را ببازی نمیگیرد، استادش آقای خمینی سی و پنج میلیون نفر را نادیده میگرفت!! ولی نمیداند این جوانانی که امروز علــیه دیکتاتوری قیام کرده اند ، فرزندان زاده بعد ازا ین انقلا بند، سی سال دروغ و حـقهّ بازی، فقر و فحشاء و اعتیاد و بیکاری را ، بر روی مخازن طلای ســیاه و سفید شان ،با تا رو پود وجودشان احساس میکنند وارزش آدمیشان را بیشتر از خـس و خاشا ک میشنا سند ودرسایه استفاده صــحیح از امکانات تکنو لوژی، میبینید که چگونه جهان را مبهوت کرده و ایرانیانیانی را، که با ترس و تفـرقه، از آینده میهنشان مایوس میشدند، دوباره به وحدت ومقاومت میخوانند.
اگرعاقبت آخرین شاه شاها ن، و دیکتاتوری که کمتر از یکسال قبل از انقلاب، در ویرانه های پاسارگاد، بر کوروش نعره میزد، تا آرام بخوابد، نهایتا” پس از مرگش، حـتیّ باندازه فــضای یک گور از خاک ایران نصیــبش نشد واگــر دوستی ا نورسادا ت نمــیــبود، تا گو شه ای از مقـبره فاروق را باو تعارف کند، جسدش مجبور بخا کستر شدن بود،
اگر آقای خمینــی ، که روزی با صلابت بر سر دیکتاتوری شاه فریاد میـکرد، نهایتــاّ جام زهر را قبل از مرگ طبیعـیش سر کشــید و رقیب عراقیش، قـصرهای مجللّ ریاستـش را طلاق گفت تا در پا یان زندگی، سوراخی را در زمین پناهگاه خود سازد و نهایـتـا” با طنا بی که هموطنانش بافته بودند بد ستور اربابان امریکا ئی اش، حلق آویز شد.
خدا میداند که چه سرنوشــتی در انتظار دیکتاتور امروز ایران باشد. قرآن میــگوید “ومن یضلـل الله، فلا هـدی لـه” ، کسی را که خدا خوار میکند (یعنی با انحراف از مــسیر حـقّ، بخواری کشیده میشود) راهنمائی برایش نیست. آرزو میکردم که قبل از دست آزیدن بخون این مردم، مـتنّبه شده و مورد بخشش خداوند واقع میشد. امّـا این شانس بیداری وتوبه، همان فـضلی است که بایستی خداوند نصــیب هر کــسی کند.
“قل سـیروا فی الارض، فنـظـروا کیـف کان عا قـبه الـمـکـذ ّبین” قرآن کریم بگودر زمین سفر کنید و ببینید که عاقبت دروغـگویان چه شد؟ و کلام آخر،جناب هاشمی، بدین دلیل شماراباردیگر مخاطب قراردادم، که باشنیدن خطبه های شمااحساس کردم که هـنوز رشته هائی از احساس و وجدان آدمی در وجوتان ذخیره است. و هم شما ئید که شاید بتوانید ، بیاری خداوند، جلوی بسیاری از خونهائی که بناحقّ ریخته میشوند، گرفته وجـسم و روان زخمی شده ملتّ را التیام داده وایران بسوی ویرانی رااز دست این دیوانگان نجات دهـید.
آنچـه بعنوان درمان اورژانس و رفع این بحران بنظر میرسد، در وحله اول رای عدم صلا حیتّ ومـشرّوعیت این دولت، توسط مجلس و علمای بــیدار و د لسوز ملت، ابطال انـتخابات و تجدید آن زیر نظرهـیئت نظا ّر داخلی و بین المـــــللـی در اسرع وقت، ودر مرحله دوم رای عدم کفایت و لیاقت رهبری در شورای تشـخیص مصلحت و خبرگان است. چرا که با وجود ایشان، حـتی انتخاب دولت جدید زیر چـکشّ ایشـان ، کاری بیـهوده است. اگر خا تمی هشت سال اسیر بود، بعیـد میدانم که موسوی ویا مشابه ایشان جان سالم بدر برد.
بمیزانی که در تصـمیم و عمـل به تـــــقوی از خداوند را منظور مــیدارید، از درگاه رحمان و رحـیم، برایتان آرزوی موفـقــّیت دارم.
علی بهزادنیا